lördag 30 mars 2013



گوشواره طلایی، دوره اشکانی، میانرودان
Earring in the form of a three-lobed wineskin, 2nd century BC to 2nd century AD; Parthian period, Mesopotamia, Gold, L. 4.5 cm, The Metropolitan Museum of Art

söndag 10 mars 2013


زندگی شاد چیست؟ زندگی پرمعنا کدام است؟

به روز شده:  17:55 گرينويچ - پنج شنبه 07 فوريه 2013 - 19 بهمن 1391
استیون هاوکینگ می گوید معنای زندگی هر فرد همان است که خود انتخاب می کند
شادی و زندگی معنادار و هدفمند از مهمترین عواملی هستند که مردم خوشبختی خود را با آن می سنجند. با اینکه زندگی شاد و با معنا با هم در ارتباط متقابل هستند اما دانشمندان می گویند این دو کاملا با هم تفاوت دارند.
سلامتی، دوست داشته شدن، موفقیت در کار، بزرگ کردن فرزندانی سالم، خدمت به کشور یا پایبندی به اعتقادات معمولا از رموز خوشبختی و رضایت از زندگی به شمار می روند اما هیچکدام نمی توانند باعث شاد زیستن شوند.
این نتیجه تحقیق روانشناسان دانشگاههای فلوریدا، مینه سوتا و استنفورد است که درویژه نامه "جورنال روانشناسی مثبت" منتشر شده است.

زندگی شاد چیست؟ زندگی پرمعنا کدام است؟

دانشمندان شادی را سعادتی ذهنی تعریف می کنند که تاثیر عاطفی مثبتی بر فرد می گذارد و این تاثیر در تمام جوامع و فرهنگها یکسان است. شادی می تواند از چیزهای کوچک نشات بگیرد مثلا پیدا کردن گردنبند گمشده یا از رویدادهای مهمتر مثل پایان گرفتن جنگ. شادی، عواطف و احساسات مثبت و خوشایند با خود می آورد و باعث می شود فرد ارزیابی مثبتی از زندگی خود داشته باشد.
شادی ریشه در غرایز و طبیعت دارد. برآورده شدن نیازها و خواسته ها شادی می آورد. این اتفاقی است که در تمام حیوانات می افتد. شادی در لحظه و در زمان حال معنی پیدا می کند و "دم را غنیمت است" به نوعی عصاره مفهوم شادی و زندگی در لحظه اکنون است. با این حال، بررسی دانشمندان نشان می دهد شاد بودن ربطی به زندگی معنادار ندارد.
البته شادی و زندگی در لحظه اکنون می تواند عناصری از گذشته را خود داشته باشد اما باز هم از منظر زمان حال به آن نگاه می شود. به همین دلیل اگر امروز زندگی دردناکی داشته باشیم، گذشته شاد، به ما احساس خوشبختی نمی‌دهد. شادی چون در حال اتفاق می افتد گذراست و ثبات به همراه نمی آورد.
ویکتور فرانکل به انتخاب خود به همراه پدر و مادر و همسرش به اردوگاه کار نازیها رفت
اما زندگی با معنا ریشه ای متفاوت دارد. معنا از ارزشهای فردی و اجتماعی زاییده می شود بنابراین منشاء فرهنگی دارد. معنا از زبان و فرهنگ و نمادها شکل می گیرد و گذشته و حال و آینده را با هم در پیوند و ارتباط معنادار قرار می دهد. با اینکه معنای زندگی از پیگیری اهداف و ارزشها بوجود می آید اما الزاما شادی به همراه نمی آورد. مثلا یک زندانی سیاسی که زیر فشار بازجویی است نمی تواند شاد باشد اما می تواند عمیقا زندگی خود را معنادار ببیند.
معنا در گستره زمان شکل می گیرد، مثلا ازدواج را می توان "نوشته ای بر یک تکه کاغذ" دید یا آن را "پیوند مادام العمر به معشوق" معنا کرد. ماهیت زندگی تغییر و تحول است و معنا دادن به آن راهی است برای ثبات بخشیدن به جریان پرتلاطم زندگی. مثلا احساس یک زوج به یکدیگر مرتب و روز بروز تغییر می کند اما ازدواج به آن معنایی دائمی و ثابت می دهد. در عمل هم ازدواج به تثبیت رابطه کمک می کند چون قطع رابطه را دشوار می کند اما روشن است که ازدواج الزاما زندگی را شادتر نمی کند.
یکی از مهمترین راههای معنا دادن به زندگی پاداش دادن به خود است، از راه برنامه ریزی و تعهد به اجرای آن که نیاز به انضباط فردی دارد.
بنابراین وقتی فرد با فعالیت و درگیریهای روزمره ای که با هم ربط دارند، هدفهایش را پیگیری و برآورده کند در عمل به زندگی خود معنا می‌دهد. تحصیل، کسب مهارت، شکل دادن به رابطه ای جدی و صمیمانه همگی به زندگی معنی می دهند، چرا که گذشته و حال و آینده در راستای هدفی مشخص یکپارچه می کنند. به نظر دانشمندان هر چه بیشتر برای تحقق این هدفها "خودتان" باشید، زندگی خود را معنی دار تر می بینید.
اما بر اساس این تحقیق، چه عواملی در شادی موثرند و چه معیارهایی به زندگی معنا می دهند؟

سختی زندگی

افرادی که زندگی خود را آسان و به دور از دشواری می بینند شادترند و آنها که زندگی خود را پرمشقت می دانند افراد شادی نیستند.
اما همان ها که با سختیها دست و پنجه نرم می کنند زندگی خود را با معنی تر می بینند.
بنابراین وقتی به دشواری یا آسانی زندگی نگاه می کنید در واقع شادی زندگی را می سنجید نه معنی آن را.

سلامتی

سلامتی نیازی همگانی و اولیه است و افراد سالم افراد شادتری هستند. اما سلامتی معنای بیشتری به زندگی نمی دهد. استیون هاوکینگ دانشمند سرشناس کاملا فلج است اما شاید زندگی بسیار معنی دارتری از افراد سالم داشته باشد و تاریخ پر از مثالهایی این چنین است.

احساسات مثبت و منفی

بدیهی است که احساس خوب شادی می آورد اما این تحقیق نشان می دهد احساس خوب زندگی را معنی دارتر نمی کند.
از بین احساساتی که در این تحقیق بررسی شده اند، شاید جالبترین مورد بی حوصلگی باشد. بی حوصلگی بی تردید احساسی ناخوشایند است و خوشحالی نمی آورد اما از طرف دیگر، نشانه نبود معنا هم هست، بنابراین فرد بی حوصله نه شاد است نه در طلب معنا.

پول

می گویند پول خوشبختی نمی آورد. این تحقیق نشان می دهد که پول تاثیر شدیدی بر احساس شادی می گذارد اما معنایی به زندگی نمی دهد. خرید ضروریات یا حتی تجملات با شادی رابطه نزدیک دارد و بی ثباتی و بحران اقتصادی لذت از زندگی را کاهش می دهد.
اما دخل و خرج مناسب و هدفمند اثری معکوس دارد. به زندگی معنا می دهد ولی شادی نمی آورد. وقتی برای آینده فرزندتان پس انداز می‌کنید، قسط خانه را کامل می‌پردازید یا بدهی خود را تسویه می‌کنید، زندگی معنی دارتر می شود. تاثیر پول بر زندگی ارتباط نزدیکی با ارزشهای فردی دارد و اینکه فرد چگونه خود را در رابطه با پول تعریف می کند.

روابط

کتاب "انسان در جستجوی معنا"ی فرانکل که محصول زندگی او در اردوگاه کار نازیها بود یکی از پرفروش ترین کتابها در دنیا و ایران است
ارتباطهای اجتماعی یکی از عواملی است که هم زندگی را شادتر می کند و هم به آن معنا می دهد. تنهایی یکی از مهمترین عوامل شاد نبودن است. بسیاری از افرادی که در این تحقیق شرکت کرده بودند ارتباط با خانواده و دوستان را معنای زندگی خود می دانستند. به یاد آوردن ساعتها و روزهایی که در تنهایی گذشته و یا احتمال تنها ماندن در آینده تاثیر شدیدی بر شادی دارد.
اما در کمال شگفتی، اینکه چقدر با دوستان یا کسانی که دوستشان داریم وقت می گذرانیم تاثیر زیادی بر شادی ندارد هرچند که به زندگی معنا می دهد. وقت گذراندن با آنها که دوستشان داریم می تواند کار بسیار سختی باشد بنابراین ممکن است خوشحالی زیادی عاید ما نکند اما به زندگی ما معنایی دیگر می‌بخشد. کسانی که در این تحقیق شرکت کرده بودند و زندگی معنادارتری داشتند، روابط را مهمتر از دستاوردهای زندگی شان می دانستند.
شادی از منفعتی که از دیگران می بریم زاییده می شود و معنا از آنچه به دیگران می دهیم. "گیرنده" شاد است و "دهنده" زندگی با معنایی دارد. کمک به دیگران زندگی را با معناتر می کند اما مستقیما ما را شاد نمی کند. اگر کمک به دیگران لذت دارد برای این است که زندگی معنادارتر می شود. بر اساس این تحقیق فداکاری و از خودگذشتگی تاثیر چندانی بر شادی می گذارد، شاید هم اندکی آن را کاهش می دهد، اما اهمیت بسیاری در معنادار بودن زندگی دارد.
نکته جالب دیگری که در این تحقیق روشن شد این بود که جرو بحث با دیگران شادی را کم می کند اما به زندگی معنایی بیشتر می بخشد. افراد شاد کمتر تمایل به جر و بحث دارند.

فرزند

بزرگ کردن بچه برای بسیاری از پدرها و مادرها دستاوردی مهم تلقی می شود چرا که نیازمند از خود گذشتن و وقف دیگری شدن است. به همین دلیل برای بسیاری از پدر و مادرهایی که در این تحقیق شرکت کرده بودند بزرگ کردن بچه، شادی شان را کمتر کرده اما به زندگی شان معنا داده بود. آنها هرچه وقت بیشتری برای فرزندشان گذاشته بودند زندگی معنی دارتری پیدا کرده بودند و این همان چیزی است که به آن "تناقض بچه داشتن" می گویند.

استرس و نگرانی

نیازی به گفتن نیست که استرس و نگرانی شادی را کم می کند اما عجیب این که به زندگی معنا می دهد. این که چرا چنین است تفسیرهای متفاوتی می تواند داشته باشد. شاید پیوند گذشته و حال و آینده، احتمال خطرهای پیش ِ رو را بیشتر برای فرد آشکار می‌کند و یا استمرار فعالیتهای دشوار و سنگین برای رسیدن به هدفی در آینده دور (که البته تحقق آن تضمین شده هم نیست) برای فرد استرس و نگرانی می آورد ، هرچند که به زندگی اش معنا می دهد.
محققان در پایان نتیجه می گیرند که شادی بیشتر حاصل برآورده شدن خواسته ها و نیازهاست، بخصوص از طرف دیگران و یا حتی با پول خرج کردن. اما معنا بیشتر فراهم کردن برای دیگران است و بیشتر با با تعریفی که فرد از "خود" دارد مربوط است. خلاقیت و خردمندی و افکار عمیق به زندگی معنی می دهد اما با استرس و نگرانی همراه است.

lördag 2 mars 2013

What a wonderful world - LOUIS ARMSTRONG.

Richard Clayderman 2012 The finest tunes


بهبود چشم انداز استفاده از هیدروژن به عنوان منبع سوخت

به روز شده:  01:54 گرينويچ - جمعه 01 مارس 2013 - 11 اسفند 1391
پمپ هیدروژنی
حمل و ذخیره هیدروژن به صورت "خام" دشوار است
شیوه تازه ای برای استخراج هیدروژن از سوخت مایع می تواند یکی از موانع مقرون به صرفه بودن هیدروژن به عنوان یک سوخت را برطرف کند.
هیدروژن تولید شده از منابع تجدیدپذیر یکی از سوخت های نویدبخش پاکیزه است، اما نگهداری و انتقال این گاز دشوار است.
تیمی بین المللی اکنون جزئیات یک شیوه موثر برای تولید آن از متانول را منتشر کرده است.
از این شیوه می توان برای تولید برق با یک سلول سوختی استفاده کرد.
جزئیات این تحقیق در نشریه "نیچر" تشریح شده است.
چگالی انرژی هیدروژن بالاست و وقتی می سوزد بخار آب تولید می کند بنابراین کاملا پاکیزه است.
از آنجا که هیدروژن یک گاز است فقط در حالت مایع یا فشرده می توان آن را حمل و ذخیره کرد که خود انرژی زیادی می برد.
متانول حاوی ۱۲.۶ درصد هیدروژن است و در دمای محیطی مایع است، که امکان استفاده از آن به عنوان راهی برای "ذخیره" موقتی هیدروژن تا زمان استفاده را فراهم می کند.
شیوه های جاری مورد استفاده برای استخراج گاز از متانول نیازمند حرارت زیاد (بالای ۲۰۰ درجه سانتیگراد) و فشار بالاست که کاربردهای بالقوه آن را محدود می کند.
ماتیاس بلر از دانشگاه روستاک و همکارانش در این شیوه از یک کاتالیزور روتنیومی استفاده کرده اند که می تواند هیدروژن را با بازدهی خوب از متانول در دمای ۶۵ تا ۹۵ درجه سانتیگراد و فشار عادی تولید کند.
نویسندگان مقاله نیچر معتقدند که سیستم آنها مزایای متانول به عنوان حامل هیدروژن و سلول های سوختی موسوم به "پی ای ام" را برای تولید موثر انرژی ترکیب می کند.
"پی ای ام"ها (Proton-Exchange Membrane) یکی از نویدبخش ترین فناوری های سلول سوختی هستند.
پروفسور لوگهد، مدیر عامل مرکز تحقیقات انرژی بریتانیا، گفت که این مطالعه "گام جالبی است و می تواند ما را به سیستم هایی که عملکرد خیلی ساده تر و بهتری برای ذخیره و حمل و نقل دارند برساند."
اما او گفت که هنوز "به توسعه بیشتر پیش از آنکه بتوان با اطمینان در مورد آن حرف زد نیاز دارد."

ده سال دیگر می گذرد. حالا پیداش شده، و این آخرین چیزی است که در آخر دنیا انتظارش را داشتم. از طریق خواهرم و هزار راهی که عقل جن بهش نمی رسد به من رسیده. تند تند برایم حرف می زند. انگار می خواهد تلافی همه ی این بیست سال را در بیاورد.مدام می پرسد که وضعم در غربت چطور است، آیا به پول احتیاج ندارم؟ آیا کاری هست که برایم بکند؟بعد که خیالش راحت می شود از تنهایی هاش می گوید، از این ور و اون ور، از در و دیوار. از خاطرات. بیل می گیریم دستمون و گذشته ها را بیرون می کشیم. از خانه های کلنگی و کمودور و فیلم های بتا ماکس تا شال گردن چهار خانه بیرون می ریزد .با خودم فکر می کنم که خوشبختی اون شال گردن چهار خانه ای است که معلوم نشد در کجای این مسیر از گردنم باز شد و توی برف ها گم شد

پیشنهاد می دهد هم را ببینیم. در مالزی، در استرالیا، در ایران، هر جایی از دنیا که شد. و آخر سر یک شب مستانه اعتراف می کند که دوستم دارد. اعترافش چند خط کوتاه بیشتر نیست .می نویسد “بگذار شال گردنت را دوباره برایت بیاورم” نامه اش را هزار بار می خونم.هنوز هم مثل دختر های هفده ساله قلبم تند تند میزند و دلم مور مور می شود. بالاخره گفت که دوستم دارد! بعد از بیست سال ! اشک هم می آید. اشک غم نیست ، اشک عشق است. ای دیوانه ، ای دیوانه ! تو باید اولین مرد زندگی من می بودی، بعد از این همه سال ،بعد از این همه سرگردونی، بعد از این همه تجربه های تلخ چی از جون من میخواهی؟ می گوید: میخوام آخریش باشم. اشکالی دارد؟

***

امروز بالاخره همه ی شهامتم را جمع کردم واز صفحه ی فیس بوک حذفش کردم. همه ی راههای ارتباطی دیگر را هم بستم. حالا نشستم اینجا و برای خودم لبخند کج بی مفهومی می زنم. ته قلبم یک حفره ی خالی دردناک است. مثل درد کبودی فشار دادنش لذت مازوخیستی غریبی دارد.حالم شبیه ابراهیم است وقتی خنجر بر گلوی اسماعیل گذاشت، اگر سر و کله ی اون گوسفند پیدا نشده بود.چاره ای نداشتم. قربانی اش کردم تا رویایش را نجات بدم.طاقت یک رویای شکسته ی دیگر رو ندارم. اینجوری می تونم همیشه همونجور که دوستش داشتم در خاطرم نگهش دارم. با همون چشمهای خوب و آرام ،شال گردن در دست، آخ! در کوچه هنوز برف می بارد.